شورایاریها با پیگیری و اصرار دکتر قالیباف مبنی بر محله محور شدن شهرداری و حمایت همهجانبه شورای شهر تهران، به ویژه کمیسیون فرهنگی و اجتماعی این شورا به عنوان راهی برای افزایش مشارکت مردم در اداره شهر تهران آغاز به کار کرد و از سوی شماری از صاحبنظران به عنوان فراگیرترین نهاد دموکراتیک در کشور لقب گرفت.
به همین بهانه، در پی نوشتاری میخوانید درباره اهمیت افزایش مشارکت داوطلبانه شهروندان در مدیریت شهری.
ما در عصری زندگی میکنیم که پیشرفتهای خیرهکننده تکنولوژی به همان اندازه که مسائل مبهم و پیچیده زندگی را حل نموده، مسائل مبهم و پیچیده بسیاری را موجب شده است، گسترش چشمگیر شهرنشینی در سالهای اخیر به ویژه افزایش جمعیت مهاجر در ابرشهری چون تهران، مسائل و معضلات بسیاری را بر جای گذاشته است.
علیرغم اینکه پیشرفتهای علمی راهکارهای بسیاری را در رفع مسائل و مشکلات شهری پیش روی مدیریت شهری قرار داده است، اما هنوز هم مسائل و مشکلات حل ناشده بسیاری وجود دارد که ضرورت تغییر در نحوه مدیریت شهری یکسویه به مشارکتی را بیش از پیش نمایان میسازد، از سویی دیگر پیچیدگیهای زندگی شهری که لحظه لحظه آن آبستن تحول و دگرگونی است موجب شده، انبوه موضوعات، مشکلات، دغدغهها و نیازمندیهای شهری با ظرافت و دقتی خاص از هم تفکیک شود و انجمنها و گروههای مشارکتی از شهروندان تحت عنوا ن«انجمنهای شورایاری محلات» پیرامون موضوعات با اهدافی مشترک در مقیاس محلات هم راستا شوند.
شهرداریهای نوین در شهرهای امروزی دیگر قادر نخواهند بود با روشهای یکسویه در ارائه خدمات به شهروندان موفقیتی را حاصل نمایند، آنچه امروزه توسعه خدمات شهری در شهرداریها را تضمین میکند؛ مشارکت کلیه شهروندان در فعالیتهای شهری است، این توسعه میباید لزوماً توسط مردم باشد و نه برای مردم، به عبارتی فرآیند مشارکت مهم است نه فرآورده آن که انجمن های شورا یاری محلات نمونه بارز آن است .
به گفته لیدی جکسون «شهرها میتوانند به اندازه یک بمب اتمی مرگبار باشند، آنها همه چیز را دگرگون میسازند و زندگی انسانی را بیوقفه درهم میریزند، اما همین شهرها میتوانند جایگاه جسارت و خطر کردن، شعور و پیشرفت باشند و به عنوان شتاب دهندگان همه زمانهای تاریخی محسوب شوند.»
آن دگرگونی مرگبار این پیشرفت مسرتبخش محصولی است از شیوه مدیریت شهری که آینده را برای شهر تهران و شهرنشینانش رقم خواهد زد. مدیریتی مبتنی بر مشارکت کلیه اقشار شهروندان در اداره امور شهری، آیندهای با خوشبختیهای رویایی برای شهر و شهرنشینان به ارمغان خواهد آورد و بیتوجهی به این سرمایه غنی، از شهر دوزخی سرد و سیاه خواهد ساخت.
اماسؤال اساسی این است؛ چرا برخی مردم خود را برای مشارکت در امور شهر و محله درگیر میکنند و برخی از آن گناهگیری میکنند.
رابرت دال درصدد ارائه دلایلی است که چرا در اجتماعات امروزی سطح اطلاعات مردم بالاتر و حق رأی آنها وسیعتر و سیستمهای سیاسی دموکراتیک گستردهترند، اما تعداد افراد بیتفاوت زیاد است. او چندین دلیل در قالب قضایای روانشناختی رفتارگرایانه ارائه داده است:
1 - اگر مردم در ارزیابیشان متوجه شوند پاداشی که از درگیری در امور مشارکتی و سیاسی به دست میآورند از پاداش دیگر فعالیتها کمتر است، تمایل کمتری به مشارکت خواهند داشت.
2 - اگر مردم در بین شاخهها و شقوق انتخابی پیش روی خودشان تفاوت بارزی احساس نکنند، کمتر تمایل به مشارکت خواهند داشت.
3 - هرگاه مردم فکر کنند که هر کاری که در حوزه مشارکت و انتخاب نمایندگان بکنند نمیتواند منشا تغییرات گردد، هرگز در آن وارد نمیشوند.
4 - هرگاه مردم فکر کنند بدون حضور آنها نیز نتیجه احتمالی مشارکت تأمین میشود، احتمال مشارکت کم میشود.
5 - هرگاه مردم فکر کنند دانش و آگاهیشان محدودتر از آن است که در مشارکت کارایی کافی داشته باشد، ترجیح میدهند کمتر مشارکت نمایند.
6 - هرگاه مردم فکر کنند که پاداش مشارکت برایشان کمتر از هزینهاش است ترجیح میدهند، مشارکت ننمایند.
ساموئل هانتینگتون معتقد است در کشورهای در حال توسعه، مشارکت به طور اعم و مشارکت سیاسی به طور اخص تابعی از تصمیمات نخبگان حاکم و سیاستهای آنها قلمداد میشود، به این معنی که نخبگان برای تحکیم قدرت- استقلال ملی و اصلاحات اجتماعی یا کاهش نابرابریهای اجتماعی- اقتصادی- مشارکت بخشهایی از جامعه را در سیاست تشویق و تسهیل میکنند. از نظر هانتینگتون میزان مشارکت تابع دو عامل کلی است: نگرشها و اولویتهای نخبگان سیاسی- وضعیت گروهها و انجمنها و نهادهای اجتماعی واسط در حوزه جامعه.
کسب منزلت بالاتر اجتماعی در فرد این احساس را ایجاد میکند که برای تأثیرگذاری بر تصمیمگیریهای عمومی توانمند است و همین عامل توانمندی ذهنی میزان مشارکت را افزایش خواهد داد. هانتینگتون برحسب میزان و نوع مشارکت در نظامهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مدلهایی را تدوین میکند شامل:
1 - مدل سرمایه داری: در این مدل بیشتر به نیازهای سیاسی یک طبقه نوظهور متوسط در چارچوب توسعه نهادهای انتخاباتی و قانونگذاری توجه میشود.
2 - مدل مردمگرایی: در این مدل تأکید عمده بر مشارکت و تجهیز گسترده سیاسی مردم و مساوات اقتصادی علیرغم پایین بودن میزان رشد اقتصادی است.
3 - مدل لیبرال: شرایط مادی مستعد، پذیرای هر نوع تغییر یا مسائل مختلف است و تلاش نظام همواره حل و فصل مشکلات ناشی از این فرایند است.
4 - مدل استبدادی : در این مدل دولت حامل قدرت است و با استفاده از قدرت برای پشتیبانی از طبقات پایین جامعه جهت حذف مشارکت طبقه متوسط استفاده میکند.
5 - مدل تکنوکرات: در این مدل تأکید بر نخبهگرایی و پایین بودن سطح مشارکت مردم است، در این مدل از مشارکت مردم به نفع توسعه و رشد اقتصادی جلوگیری به عمل میآید.
دانیال لرنر به رابطه متقابل شهری شدن، سواد و وسائل ارتباطی جمعی توجه میکند. به زعم او در جامعه سنتی؛ سواد، میزان شهرنشینی و دسترسی به رسانههای جمعی و همگانی و نهایتا ارتباطات اجتماعی ضعیفتر هستند و در نتیجه مشارکت اجتماعی کمتر است اما در جامعه جدید به دلیل حضور متغیرهای مزبور، جامعه مشارکتیتر خواهد بود.
لرنر از افراد بر حسب اینکه دارای تمایل به مشارکت هستند یک طبقهبندی چند بعدی ارائه میدهد، این دستهبندی، میزان دسترسی و استفاده از وسائل ارتباطی، زندگی در شهر یا جای دیگر و باسوادی یا بیسوادی را مشخص میکند.
او شخصیتهای فردی را برحسب نزدیکی به متغیرهای فوق به پنج دسته تقسیم میکند:
شخصیت مدرن- شخصیت انتقالی اول - شخصیت انتقالی دوم -شخصیت انتقالی سوم - شخصیت سنتی. جورج هومتر از متفکران تئوری مبادله در قضیه موفقیت، بیان میکند: «در مورد همه اعمالی که اشخاص انجام میدهند، غالباً اینگونه است که هر عمل از یک شخص اگر مورد پاداش قرار گیرد، احتمال تکرار آن عمل به وسیله همان شخص، افزایش مییابد».
بر اساس آن قضیه، اگر شهروندان در یک پویش مشارکتی، منافع و پاداش دلخواه خود را دریافت کنند، احتمال اینکه آن کنش(پویش مشارکتی) تکرار شود، بیشتر است و هر چه فاصله زمانی رفتار و پاداش کوتاهتر شود، احتمال تکرار آن رفتار، بیشتر خواهد شد.
ملوین سیمن معتقد است ساختار بوروکراسی جامعه مدرن، شرایطی را ایجاد و ابقا کرده است که در آن، انسانها از یک سو نمیتوانند عواقب و نتایج رفتارهای خود را کنترل کنند و از سوی دیگر نحوه کنترل و مدیریت جامعه و سیستم پاداشدهی اجتماعی نیز به گونهای است که فرد، بین رفتار خود و پاداش مأخوذ از سوی جامعه نمیتواند ارتباط برقرار کند و در چنین شرایطی، احساس انفعال و ازخودبیگانگی بر فرد مستولی میشود و او را به کنشی منفعلانه و غیرمشارکتی وامیدارد. به نظر او 5نوع احساس ازخودبیگانگی قابل تمییز است.
1 - احساس بیقدرتی:نوعی ازخودبیگانگی است که فرد احساس میکند در وضعیتهای اجتماعی و کنشهای مشارکتی، تاثیرگذار نیست. این احساس از این عقیده ناشی میشود که اداره شهر نه به خواست مردم، بلکه بنا بر سلیقه و میل اقلیت قدرتمند اداره میشود و مشارکت آنها در چارچوب ازپیشتعیینشده قرار خواهد گرفت و نفعی به حال اکثریت نخواهد داشت.
2 - احساس بیمعنایی: در این حالت، فرد احساس میکند که هیچ راهنمایی برای انتخاب سلوک و عقیده خود ندارد و دچار شک و ابهام میشود و نمیتواند در تصمیمگیری، عقیده خود را با استانداردهای موجود در جامعه وفق دهد و در این حالت، شهروند در میان باور و ناباوری به میزان تاثیرگذاری مشارکت خود در تصمیمگیری امور قرار گرفته و از خود عکسالعمل نشان نمیدهد.
3 - احساس بیهنجاری: حالتی است که فرد، توسل به ابزار و وسایل نامشروع را تنها راه حصول به اهداف مطلوب خود فرض میکند. این احساس، هنگامی بروز میکند که فرد متقاعد شود تنها راه رسیدن به هدف، کنشهایی است که مورد تایید جامعه نیست. هنگامی که میان اهداف مطلوب و ابزارهای حصول به آن تعارض پدید آید، ابداع شیوهای جدید خلاف هنجار جامعه، تنها شیوهای است که بروز میکند.
4 - احساس انزوای اجتماعی: این احساس، مبین انفکاک فکری فرد از استانداردهای فرهنگی و بیگانگی او از اهداف نظام اجتماعی است. شهروند به دلیل عدم اطلاعات کافی بین اهداف شخصی و اهداف اجتماعی، تعارض وسیعی را احساس میکند.
5 - احساس ازخودبیزاری: حالتی است که شهروند به جهت ناتوانیها در انجام فعالیتهای مشارکتی، احساس ناخشنودی کرده و فعالیتهای شخصی و فردی، برایش بیش از انجام وظایف شهروندی اهمیت مییابد.
بر اساس بررسیهای بهعملآمده در خصوص طرز تلقی شهروندان منطقهای از شهر تهران در ارتباط با مشارکت در اداره شهر، عوامل ذیل به عنوان موانع مشارکت در اداره شهر، شناسایی شده است:
- شهروندان از چگونگی و نحوه خدماترسانی شهرداری مطلع نیستند، لذا تمایل کمتری جهت مشارکت در اداره شهر دارند
- شهروندان از نحوه تخصیص اعتبارات و بودجه شهری بیاطلاع هستند و آن را متناسب با نیازهای اساسی خود نمیدانند؛ لذا تمایل کمتری در جهت مشارکت در اداره شهر دارند
- شهروندان، خود را بسیار گرفتار میدانند و فرصت لازم جهت مشارکت در اداره شهر را ندارند
- شهروندان تصور میکنند اگر هم مشارکت کنند، در تصمیمگیری و نتیجهگیری تغییر چندانی حاصل نمیشود
- شهروندان به دلیل تعلق اجتماعی پایین نسبت به محله و احساس مالکیت کم بر اموال عمومی شهر جهت مشارکت در امور محله احساس نیاز نمیکنند
- شهروندان، شهرداری را جزو تشکیلات دولتی تصور کرده و نمیدانند که شهر با پول خودشان اداره میشود
- شهروندان تصور میکنند پاداش لازم ناشی از کنش مشارکتی خود را هرگز دریافت نخواهند کرد.